به نام حضرت دوست
سلام به خدای مهربونم!
خدایی که تنها حبیب منه...
خدا ... !
فقط خواستم همینو بگم و برم ؛
خدا جون، من الان میرم به اون قولی که بهت دادم عمل کنم
میدونم دیره و دیگه فرصتی ندارم
ولی اینو مطمئنم که هنوزم در توبه رو به روم باز گذاشتی!
خدایا به امیــــــــــد تو!
تو هم به قولت پایبند باشیا........! به بد قولی من نگاه نکن.
!...تو ستّار العیوبی...!
بنده همان به که ز تقصیر خوی
عذر به درگاه خدای آورد
ور نه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که به جای آورد
سلام خداجون!
سلام حبیب من!
سلام ای تنها مونس و همدمم!
خدا...! منکه غیر از تو کسی رو ندارم بهش پناه ببرم؟!
إللهی و ربی من لی غیرک...
خدایا این بار هم توبه ی من رو به بزرگی جلال و کرامت خودت ببخش و من رو به خاطر اون گناهایی که از روی جهالتم بوده و از من سر زده عفو کن!
أللهم لاتؤاخذنا إن نسینا اؤ أخطئنا...
خدا........................
خــــــــدا..........................
خـــــــــــــــدا...........................
ازت تمنا میکنم!
ازت تمنا میکنم توبه ی من رو بپذیری و من رو به بزرگی و کرامت خودت عـــــــــــــفو کنی!
ای خدایی که وقتی میبینی بنده ات از روی درموندگی و ناچاری به تو پناه آورده و با تمام وجود اشک میریزه و توبه میکنه و به ملائکت میگی:
من از روی بنده ی خودم شرم دارم وقتی میینم بندم از کار خودش پشیمونه و داره گریه میکنه!
در حالیکه این بنده ی تو ه که باید از تو شرمسار باشه!
وای بر من...!
واااای بر من...!
واااااااای بر من...!
ادامه دارد...
سلام
... و سلام نام خداست!
اولین نوشته ی خودم رو میخوام به روشن کردن نوع نوشته های وبلاگم بپردازم.
میخوام بگم این وبلاگ رو چرا ایجاد کردم؟!
این وبلاگ حاصل تفکرات و مشغلاتی میشه که تو افکارم تأثیر دارن و یا ممکنه خیلی برام اعصاب خورد کن باشن،...یا هر چیز دیگه ای که حالشو داشته باشم و اون زمان دستم به اون کار بره!!!
من خودمو اینجا تخلیه میکنم .... به همین خاطر آدرسشو به هیچ کدوم از دوستام ندادم،چون دوست ندارم به افکار درونم راه پیدا کنن و از برخی راز ورمزای زندگیم مطلع باشن.
بالاخره ناسلامتی هرکسی پیش خودش یه سری چیزا داره که فقط روش میشه به خدای خودش بگه و فقط با اون در میون بذاره!
خوب پیش خودم گفته بودم این تفکرات و دل مشغله هام رو تو یه دفتر یا تقویم یادداشت کنم که دیگه هیچ کس بهش دسترسی نداشته باشه و هر از گاهی بهشون یه نیم نگاهی بندازم و شاهد تغییر و تحول در زندگیم باشم.
بعد پیش خودم گفتم ممکنه بالاخره یه روزی یه جایی کسی این رو پیدا کنه و بخونه و اون وقته که ...........
بنابراین،
همین احادیث نفس باعث شد تا به اینجا پناه ببرم و این مکان رو مأمن خودم بدونم.
به هر حال این یه مکانیه که ایجاد کردم ولی مطلع باشین که هر چی از ذهنم بر میاد رو اینجا پیاده میکنم و دیگه دنبال قر و فر و ادبی بودنش نیستم!
.......
اگه یه روز گذرتون به این مأمن رسید،قدمتون رو چشم! خوش اومدین
نظر هم بدین و من رو در این موارد یاری کنین
ممنون میشم
خیلـــــــــی از همگی
التماس دعـــــــا
دارم...
بارد چه؟ خون! که؟ دیده، چه سان؟ روز و شب! |
1386/12/8 |